17 ماهگیت مبارک
سلام نفسی من زندگی من هستی من هفده ماهگیت مبارک عشق مامان خیلی زیاد دوست دارم راستی گل پسر من دوتا دندون دیگت جونه زد الان اگر اشتباه نکنم 13 یا 14 تا دندون داری البته شاید هم بیشتر اخه نمیزاری ببینم تا دستام میشورم میام بزارم رو اثت دهنتو محکم میبندی یا مامانی رو گاز میگیری و خوشت میاد انگار نه انگار که مامان دردش میاد خب بگذریم از شیطونیا بگم ماشالله هزار ماشالله برا خودت زلزله ایی شدی 9 ریشتر غیر قابل کنترل یه کارایی میکنی آدم از تعجب شاخ در میاره چند روز پیش خونه بابایی بودیم یه لحظه تلفن زنگ زد رفتم جواب دادم مامانی هم حواسش به تو نبود تا تلفن قطع کردم اومدم سراغت نبودی همه جارو...
نویسنده :
مامانی
10:21
عکسهای 16 ماهگی شیطون کوچولو
مادرم روزت مبارک
مادر اي لطيف ترين گل بوستان هستي تو شگفتي خلقتي تو لبريز عظمتي تو را دوست دارم و مي ستايمت ! دست بر دعا بر مي دارم و از خداي يگانه برايت برکت,رحمت و عزت مي طلبم . ...
نویسنده :
مامانی
17:13
16 ماهگی نفسم
من قربون حرف زدنت برم الهی الان نفس من ١٦ ماهگیرو تموم کرده و پا تو ١٧ ماهگی گذاشته روز به روز شیرینتر میشی و کلمات جدید تر یاد میگیری عشقم هفته گذشته که بردمت دکتر حیلی از دکتر ترسیدی همش گریه میکردی نگذاشتی وزنت کنه برا همین تو خونه که وزنت کردم ١٣ کیلو بودی انشالله که درست باشه من خیلی نگران وزنت بودم اخه خیلی این مدت مریض شدی و بدغذا شدی اما خدارو شکذ الان نفسم خوبه خوبه خب یکسری از لغات که بلدی رو بنوبسم توتور =موتور تاتا =تاب تاب عباسی که میخونیم برات میگی تاتا تجا =کجا پیزا =پیتزا آب ...این چیه...بخواب...پا...دست... ویززززززززز = زنبور ماااااااااو =گربه ...
نویسنده :
مامانی
15:20
عکسهای مسافرت نوروز و 16 ماهگی
سلام قشنگم الان که دارم مینویسم لالا کردی امروز صبح زود بیدارت کردم اخه نوبت دندانپزشکی داشتم باید همراه خودم میبردمت کسی نبود ازت نگه داری کنه برا همین اذیت شدی گلم ببخشید الانم تا خوابیدی عکسهای سفرمون رو بزارم البته زیاد عکس نگرفتیم اخه هوا سرد بود شما هم همش مریض بودی و بیرون نرفتیم فقط یکی دوبار رفتیم بیررون عید خوبی نبود حالم حسابی گرفته شدددددددددددددددددددددددددددددددددددددد عکسای سفره هفت سین هم الان ندارم خونه بابا بزرگ هستن اونارو انشالله بعدا میزارم اینجا تو فرودگاه همش گریه میکردی حالت بد بود نزاشتی یه عکس خوشگل با هفت سین بندازی اینجا هم از...
نویسنده :
مامانی
15:06
اتفاقات بد 1392
من با کلی تاخیر اومدم وبلاگت رو آپ کنم از اواخر اسفند تا الان اصلا وقت نکردم بیام گلم برا همین عکسای سفره هفت سین و عکسهای مسافرتت رو چند روز دیگه که وقت کنم میزارم نزدیک به یکماه هست همش مریض هستی اواخر اسفند تا ٧ فروردین دوهفته همش تب داشتی و بالا میوردی کلی دکتر بردمت آمپول زدی خیلی بیتابی میکردی بد اخلاق شدی خیلی اذیت شدیم هم من هم خودت هم بابا بزرگ و عزیز دیگه میخواستم برنامه سفرمون رو کنسل کنم اما دلم نیومد بابامازیار هم دلش میخواست عید شمال باشه کنار خانوادش خلاصه ٧ فروردین با کلی تاخیر هواپیما ( پدرم درومدددددد) رفتیم سمت رشت دوهفته اونجا بودیم چند روز اول خوب بودی تبت پایین او...
نویسنده :
مامانی
1:24
یک اتفاق خیلی بد برا پسرم
سلام قشنگ مامان انقدر دلم گرفته از ناراحتی که برات پیش اومد این اتفاق چند رز پیش افتاد سه شنبه 23 من نوبت دندون پزشکی داشتم صبح من و شما و بابایی با هم رفتیم دندانپزشکی اونجا خیلی شیطنت کردی یه خانمی همش میگفت چه شیطونه پسرت خودش ه پسر دوساله داشت اما نه تکون میخورد نه شیطونی میکرد برا همین خانمه همش حواسش به شما بود من به دلم افتاد نکنه پسرم رو چشم بزنه اعصابم بهم ریخت تا اومدم ببرمت بیرون نوبتم شد و رفتم تو اتاق دکتر شما و بابایی بیرون موندید بازی میکردی سالن رو گذاشته بودی ر وسرت که یک دفعه صدای گریت رو شنیدم گریت عادی نبود جیغ میکشیدی من بدو بدو اومدم بیرون هرکاری من و بابایی انجام دادیم تا آروم بشی بی فایده بود از 10 صبح تا 2 ظه...
نویسنده :
مامانی
1:07
چکاب 15ماهگی
نفس من 15 ماهگیت مبارک گلممم خدایشش خیلی زود گذشت از تولدت تا به امروز 15 ماه میگذره دلم برا روزای بدو تولدت تنگ تنگ شده گرچه خیلی سختم بود هیچ تجربه ایی نداشتم اما شیرین بود الان حسابی ماشالله بازیگوش شدی و غیر قابل کنترل و کارهای خطرناک زیاد انجام میدی نباید حتی برا یک ثانیه چشم ازت بر دارم گلمممممممممممم از چکاب 15 ماهگیت بگم که صبح زود بردمت بهداشت قد گل پسرم 85 و وزنت 11600 و دور سر 47 خانمه گفت همه چی عالیه خدارو شکر و تا دوماه دیگه گفت از شیر بگیرمت که بیشتر غذا بخوری خیلی بد جور به شیر من عادت کردی و این برا هر دوتامون بده تو کم غذا میخوری و من به کارام نمیرسم ...
نویسنده :
مامانی
14:09