درد دل مامانی با ارمان گلی
سلام عشق ماما سلام نفس مامانی الهی هرچه دردو بلا داری بخوره تو سر اونی که زندگی منو تو و باباتو متلاشی کرد یه خانواده رو نابود کرد انشالله اگر داره مطالبمو میخونه از عذاب وجدان بمیره که اه نفرینم دنبالشه تا قیامت ...خدا از حقش میگذره اما از حق بنده اش نمیگذره امروز پنجشنبه 21 اسفندماهه ضبح زود لباساتو تنت کردم و دادمت دست بابابزرگ که ببرتت کلانتری پیش پدرت تحویلت بده الهی به حق این ایام فاطمیه خدا داغ به دل اون کسی که مسبب این بلاها شد بزاره پنجشنبه ها اذیت میشی اول صبح همش گریه میکنی نمیخام برم اخه بدخواب میشی اما فرداش که جمعه بر میگردی همش سراغ اتاقت و اسباب بازی هاتو میگیری و میگی ببرم خانه کودک دیگه بز...
نویسنده :
مامانی
12:23
عکسهای گل پسر من البته غکسهای سفر به اصفهانو بعدا میزارم
سلام به گل پسر مامان تا خوابیدی جنگی اومدم عکسهاتو بزارم وقتی بیداری ک نمیشه اینم عکس دینای من زندگی الهی من فداش بشممممممممم دختر دایی احسان ...
نویسنده :
مامانی
12:08
بدون عنوان
ارمان گلم ببخش که خیلی وقته عکسهای قشنگت رو نگذاشتم و از شیرین کاریات ننوشتم خدا شاهده مشکلاتم خیلی زیاده اما از این به بعد سعی میکنم بتنونم جبران کنم گل من ...
نویسنده :
مامانی
12:10
دلم گرفته
آرمان گلم پسر قشنگم تنها مرد زندگی من فک نمیکردم یک روز بخوام از تلخیهایی زندگی تو وبلاگت بنویسم اما زندگی همیشه بر وفق مراد نیست هیچکسی جز خدا نمیدونه چه غمی توی دلمه پسر گلم دوست ندارم از ناراحتی های من و مشکلات زندگیم بدونی این روزها یه حرفهایی میزنی که ناخود اگاه اشکمو در میاری امشب دلم گرفته. يك بغض تلخي توي گلومه كه راه نفسم را بسته. حس غريبي دارم. حس دلتنگي لحظه غروب. تا حالا شده كنار دريا باشي و به غروب خورشيد نگاه كني در حالي كه غم سنگيني توي دلت خونه كرده باشه و نتونه مانع گريه هات بشي؟ احساس دلتنگي يك غروب ابري و پاييزي را دارم. حس عجيبي دارم. احساس يك شاپرك كه توي تار عنكبوت گرفتار شده. احساس يك ...
نویسنده :
مامانی
17:59
تولدت مبارک عشقم
گل پسر من ؛تنها مرد زندگی من ؛تنها کسی که نفسم به نفسش بنده ؛تنها کسی که حاضرم جونمو براش فدا کنم امروز تولدشه ؛هم خوشحالم هم ناراحت ؛ناراحتیم از اینه که ب خاطر شرایط بد روحیم اصلا نتونستم تولد مفصلی برات بگیرم با اینکه از پارسال تا الان هدفم این بود یه تولد سه سالگی تم باب اسفنجی برات بگیرم اما نمیدونستم امیال همچین وضعیتی دارم اما برات ی جشن کوچیک میگیرم کیی هم دعوت نکردم بین من و تو خاله های گلت عکسای تولدت هم بعدا میزارم اما آرمانی بهت قول میدم اگر انشالله تا سال دیگه خدا عمری داد برات یه تولد تم دلر توپ و باحال بگیرم مثل تولد یکسالگیت مامانی همینجا بهت قول داد .راستی بابا بزرگ و مامان جون برات ماشین کنترلی خریدن خاله ی...
نویسنده :
مامانی
12:13
بدون عنوان
این حرف سیمین دانشور قشنگه که میگه : هر وقت و ساعت که ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ " ﯾﮏ "زنﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﮐﻨﮯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ که ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﮮ " ﯾﮏ زن " ﻣﺮﺩ " ﺑﺎﺷﮯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ ﺯﻥ " ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ زن " ﺗﻮﺟﻪ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ " ﭘﺎﮎ " ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖﻓﻬﻤﯿﺪﮮ ﻭﻗﺘﯽ زنى ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ " ﻋﺸﻖ " ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﮯ ﻧﻪ ﺑﺎﻫﻮﺱ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﮮ ﺩﻝ " ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍ " ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ فهمیدى زن شکننده و حساس است انوقت میتوانى نام خودت را بگذارى " مرد "
نویسنده :
مامانی
12:26
بدون عنوان
خیلی خستم خیلی حال روحیم خرابه داغونم از درون همش دنبال پاسخ هایی برای هزاران سوالی که در ذهنم ایجاد شده میگردم آخه چی شد؟چرا من؟ منی که تو زندگی هیچی براش کم نگذاشتم انقدر تو زندگی به خاطرش کوتاه اومدم کوتاه اومدم که اخرش دیگه برریدم تقصیر از خودمه انقدر زیاد محبت کردم انقدر بالا بردمش انقدر بالا بردمش که دیگه دست خودمم بهش نرسید دیگه وبلاگ نویسی تعطیل تا اوضاع روحیم مساعد بشه
نویسنده :
مامانی
13:48
پایان زندگی من و پدرت
یعنی یه روزی میاد من دوباره آدم سرحال و خوشحالی بشم؟ نمیدونم چرا انقدر تنبل شدم. بد خواب شدم. مریض شدم. بی حوصلم خیلیییی زیاد. یه بغض هست همیشه آماده ترکیدنه عاشق یه آدم اشتباهی شدن خیلی درده حالا میفهمم که همیشه خودمو گول زدم حالا خداروشکر بعد 4سال و نیم میبینم که هیچوقت منو نمیخواست شنیدم میگن از آدمی که به دلتنگیات میگه گیر دادن و به بی توجهیاش میگه اعتماد داشتن باید دوری کرد... این دقیقاً رابطه ما بود..همیشه جدا بودیم همیشه ی خدا تنها بودم خسته شدم ازین بی کسیا. دلم میخواد وقتی سرمو میزارم رو بالشت یکی از ته دل بهم شب بخیر بگه یکی باشه تو زندگیم دیگه آفتاب گرمم نمیکنه. دیگه موسیقی آرومم نمیکنه. هیچی دیگه فایده ای...
نویسنده :
مامانی
12:37