پایان زندگی من و پدرت
یعنی یه روزی میاد من دوباره آدم سرحال و خوشحالی بشم؟ نمیدونم چرا انقدر تنبل شدم. بد خواب شدم. مریض شدم. بی حوصلم خیلیییی زیاد. یه بغض هست همیشه آماده ترکیدنه
عاشق یه آدم اشتباهی شدن خیلی درده حالا میفهمم که همیشه خودمو گول زدم حالا خداروشکر بعد 4سال و نیم میبینم که هیچوقت منو نمیخواست
شنیدم میگن از آدمی که به دلتنگیات میگه گیر دادن و به بی توجهیاش میگه اعتماد داشتن باید دوری کرد... این دقیقاً رابطه ما بود..همیشه جدا بودیم همیشه ی خدا تنها بودم خسته شدم ازین بی کسیا. دلم میخواد وقتی سرمو میزارم رو بالشت یکی از ته دل بهم شب بخیر بگه یکی باشه تو زندگیم
دیگه آفتاب گرمم نمیکنه. دیگه موسیقی آرومم نمیکنه. هیچی دیگه فایده ای نداره. کاش واقعاً لیاقتشو نداشتم دوست داشتم لا اقل ارزش غصه خوردن داشته باشه. ارزش شکسته شدنمو. کاش میشد بگم ارزش داشت که این همه سختی بکشم نه اینکه من خودمو به خاطر هیچکس عذاب دادم
سخت است درک کردن مادری ..دختری که غم هایش را خودش میداند و دلش ...که همه تنها لبخندهایش را میبینند که حسرت میخورند به خاطر شاد بودنش به خاطر خنده هایش... و هیچکس...جز همان مادر همان دختر نمیداند که چقدر تنهاست که چقدر میترسد از باختن از اعتماد بی حاصلش از یخ زدن احساس و قلبش از زندگی.....