درد دل مامانی با ارمان گلی
سلام عشق ماما سلام نفس مامانی الهی هرچه دردو بلا داری بخوره تو سر اونی که زندگی منو تو و باباتو متلاشی کرد یه خانواده رو نابود کرد انشالله اگر داره مطالبمو میخونه از عذاب وجدان بمیره که اه نفرینم دنبالشه تا قیامت ...خدا از حقش میگذره اما از حق بنده اش نمیگذره امروز پنجشنبه 21 اسفندماهه ضبح زود لباساتو تنت کردم و دادمت دست بابابزرگ که ببرتت کلانتری پیش پدرت تحویلت بده الهی به حق این ایام فاطمیه خدا داغ به دل اون کسی که مسبب این بلاها شد بزاره پنجشنبه ها اذیت میشی اول صبح همش گریه میکنی نمیخام برم اخه بدخواب میشی اما فرداش که جمعه بر میگردی همش سراغ اتاقت و اسباب بازی هاتو میگیری و میگی ببرم خانه کودک دیگه بزرگ شدی خیلی چیزهارو متوجه میشی برات توضیح میدم راحت قبول میکنی بازم جای شکر باقیه گلم دیشب بردمت موهاتو کوتاه کردم انقدر اروم و ساکت نشستی فقط به اقای ارایشگر میگفتی اقا مو تو چشمام نره کور میشم من داشتم برای حرف زدنت غش میکردم خیلی شیرین زبون شدی خیلی خدارو به خاطر وجودت روزی هزاران مرتبه شاکرم عاشقتم نفسی پسرم مردی شده خودش غذاشو میخوره خودش میخواد ظرفاشو بشوره که مامانی کمکت میکنه دوست داری خودت کاراتو بکنی خوشحالم از این بابت فقط الانه تنها چیزی که ناراحتم کرده اینه که دندونهات درد میکنن جلویی ها باید بکشی و چنتا پر کنی بردمت دندانپزشک اطفال خب باید تحت بیهوشی انجام بدی با پدرت تماس گرفتیم که بیاد برا بیهوشی رضایت پدر رو میخوان اما از اونجا که پدرت در جواب ما کلی فحش و بدبیراه جواب داد و اصلا به فکر دندونا و سلامتی تو نیست من دکتر بردمت عکسای دندونتم گرفتم پروندت امادست اما پدرت همکاری نمیکنه اگر اینارو مینویسم ببخش ارمان من مجبورم بنویسم روزی میرسه شاید مامانت نباشه کسی از اینده خبر نداره این وبلاگ و اون دفتر خاطراتتی که برات درست کردم جواب هزاران علامت سوالی که تو ذهنت ایجاد میشه رو پاسخ میده اون دفتر کاملتره لحظه به لحظه برات ثبت میکنم و چیزی از قلم نمیندازم امیدوارم یک روز حقایق بر تو اشکار بشه و خودت بفهمی چه اتفاقاتی افتاده پسرم من فقط ناراحت تو هستم که دلت میخواد یه خانواده داشته باشی و گرنه من ناراحت خودم نیستم من خانواده خودمو دارم چیزی رو از دست ندادم فقط تو فرشته گل به جمع خانواده ما اضاف شدی که اینم لطف خداست من به خاطر تو پا روی دلم احساسم غرورم گذاشتم از پدرت خواستم که بیاد از صفر شروع کنیم فقط فقط فقط به خاطر تو خدا شاهده به امروز قسم هیچ زنی پیدا نمیشه با این شرایط بخواد برگرده اما به خاطر خدا و ب خاطر تو گفتم برمیگردم چونکه این برگشت من آینده تورو میسازه اما متاسفانه پدرت قبول نمیکنه منم همه چیزو سپردم به خدای بزرگ ...خب تا نیستی گفتم خودمو با عکسای وبلاگت سرگرم کنم الان چنتا عکس از عکسای پسر گلمو میزارم دیشب با مامان بزرگ و بابا بزرگ رفتی بازار کلی لباس و کفش و ساعت و عینک آفتابی برا عیدت خرید کردی دست مامان بزرگ و بابا بزرگ درد نکنه امیدوارم یک روز قدرشونو بدونی ...میبوسمت گلممممم