عشقم آرمان عشقم آرمان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نفس ماما

مامان بدی هستم

گلم پسرم جند روزه خیلی بیتابی میکنی همش گریه میکنی میخوایی همش  بغل باشی نه راضی میشی کارتون ببینی نه راضی میشی تو روروک بشنی خب من امروز یکم کلافه بودم عصبی بودم روسرت یه داد کوچولو زدم بغض  کردی و خیلی گریه کردی بخدا خودم خیلی ناراحت شدم خودمو لعنت کردم آخه برا چی باید روی سرت داد میزدم؟باید خودمو کنترل میکردم الانم با بغض نشستم مینویسم مامانی رو ببخش دیگه توبه میکنم که هیچوقت روی سر گلم داد نکشم حالا برا اینکه با مامانی آشتی کنی یه تاب برقی برات میخرم که هم صندلی غذا میشه هم تاب هست که هروقت حوصله ات سر رفت تاب بازی کنی حالشو ببری گلمممممممممممم
9 تير 1391

سرماخوردگی گل مامان 26/2/1391

خیلی ناراحتم عسلم پسر گلم مریض شده سرما خورده خیلی دکتر بردمت اما نمیدونم چرا خوب نمیشی مادر داروهاتم دارم به موقع میدم انشالله هرچی زودتر خوب بشی آخه 16  واکسن داری باید تا اون موقعع انشالله خوب خوب باشی...خیلی سرفه میکنی و من ناراحتت میشم مرتب دارم بهت فرنی داغ داغ میدم داروهاتو میدم اما انگار این ویروس لعنتی نمیخاد از بدنت بره بیرون انشالله زودی خوب بشی گلم طاقت ندارم مریضیتو ببینم ...
9 تير 1391

واکسن 6 ماهگی وعصبانیت من از دست خانه بهداشت 16/3/1391

  بازم واکسن ای خدا ...به خاطر سرما خوردگیت دکتر گفت یک هفته دیرتر واکسنتو بزنیم 21 صبح من و مامان جونی آماده شدیم بردیمت بهداشت وای خدایا خیلی شلوغ بود خیلی زیاد از نوزاد سه روزه تا 7 ساله ها اونجارو شلوغ کرده بودن هوا هم خیلی گرم بود اول از همه اتاق چکاب پرونده ات رو گم کرده بودن کلی معطل شدیم تا پیدا شد بعدش یه 20 نفری جلومون بودن تا نوبتمون شد  اعصاب من خیلی ریخت بهم بلاخره نوبتت شد خداروشکر وزنت خوب بود قدت و دور سرت هم همچنین 8 کیلو تمام و قدت 70 بود بعدش رفتیم اتاق واکسن  اونجا هم معطلمون کردن منم با خانم پرستار یکم بحثم شد به این دلیل که بدون نوبت  رد میکرد اصلا نه نظمی ن انظباطی خلاصه نوبتت شد بعد یک س...
9 تير 1391

کارهای جدید گل ماما در 6ماهگی

گلم 6 ماهت کامل تمام شده و وارد 7 ماهگی شدی مبارک باشه عسل ماما روز به روز داری برام شیرین تر میشی گل نازم ...سرت رو به سمت صداهای آشنا میچرخونی و لبخند میزنی بسیار متحرک و فعال شدی گل نازم به خوبی میشینی برای 5 دقیقه حتی بدون کمک من یا عزیز جون اما نمیشه تنهات بزاریم میترسم روی کمر بیفتی ..به راحتی همه چیز رو که اطرافت باشه با دستای کوچکت میگیری و به سمت دهانت میبری و محکم به لثه هات میکشی الهی بمیرم که این دندون در اوردنت هم عذابت میده کی در میان که راحت شیم خداااااااااااا مرتب با خودت حرف میزنی آواز میخونی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ اووووووووووووووووو اوفففففففففففف قربونت برم که چه صدای قشنگی هم داری ناز من میمیرم برای شیرین...
9 تير 1391

آبرو ریزی آرمان در هتل پارس

گلم جمعه بابا بزرگ گفت نهار بریم بیرون نزدیک رفتنمون که شد لباسهاتو عوض کردمم هم شیر خوردی هم فرنی سیر سیر شدی یه شیشه شیر هم با خودم بردم که اگر گرسنه شدی بدم بخوری تو هتل سر میز غذا اول آروم بودی اما بعدش گارسون تا غذارو آورد همچنان داد میزدی میچریدی میخواستی میزو بهم بریزی که متوجه شدم گوجه کبابی تو بشقابم نیست یکدفعه دستتو دیدم پر از برنج و گوجه هست میخواستی همه رو درسته بخوری همه برنج رو ریختی رو میز و شروع کردی به فریاد کشیدن تا بلاخره بابا بزرگ سریعتر  از همه نهار حورد اومد تورو برد بیرون که ما بتونیم راحت غذامونو بخوریم اما همچنان چشمت به میز ما بوددددددددددددددددددددد ...
9 تير 1391

کارهای پسری در پنج و نیم ماهگی

گلم خیلی شیطون شدی روز به روز داری شیطونتر و شیرینتر میشی الان پنج ماه و نیمه هستی خیلی کارا انجام میدی گلممم راحت به سمت چپ و راست غلت میخوری و روی دست چپت بلند میشی و من اون لحظه ذوق زده میشمممممممممم از سینه به پشت کمر غلت میزنی  دیگه کم کم داری قشنگ میشینی اما هنوز به یه کمک نیاز داری  پاهاتو هم میزاری دهنت شصت پاتو میخوری خوشمزست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جدیدن هم سرلاک برنج و شیر و سرلاک گندم و شیر میخوری خوشت میاد با اشتها  میخوری انشالله تا آخرش همینجور باشی گلمممم وقتی اسمتو میاریم دیگه کامل اسمتو میشناسی زودی به طرف صدا بر میگردی و میخندی الهی که من فدای خنده گلم بشممم.بدنت انعطاف پذیرتر شده  سرت رو بلند م...
9 تير 1391

برنامه غذایی در پنج ماهگی

گل من الان تقریبا دو هفته میشه لعاب برنج میخوری اول از یه قاشق غذا خوری شروع کردم و روز به روز بیشترش کردم تا الان که سه درجه از شیشه شیرت رو لعاب میزارم و کمی نبات با اشتهای زیاد میخوری نوش جونت مامانم روزی دو بار هم شیر خشک میخوری یکی اول صبح که بیدار میشی یکی آخر شب قبل از لالا کردن که خوب سیر بشی و بخوابی.چهر ماه و بیست روزت بود که آب سیب بهت دادم خیلی خوشت اومد روزی دوقاشق مربا خوری اما بعدش گریه میکردی و بازم میخواستی آخه نمیشه دلت درد میاد و فرنی نشاسته ذرت هم میخوری یه روز دوسش داری یه روز نه بیشتر از همه عشقت آب سیبه فعلا همین هارو بخور گلم انشالله بعدها که بزرگتر شدی غذاهای خوشمزه تری بهت میدم نفسممممممممممممممممممممممممممم
9 تير 1391

عکسهای پنج ماهگی گل مامان

من گرسنمه مامااااااااااااااان آخ  جون غذا رسیدددددددددددددد وای خدا چه خوشمزست من هنوز سیر نشدم غذامو کجا میبری برگرددددددددد بهتره برم بازی کنم شاید گرسنگی از یادم بره پیشی بیا باهات درد دل کنم... خسته شدم برم لالا کنم اینم مدل جدید نشستن تو کریر ...
9 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس ماما می باشد