عشقم آرمان عشقم آرمان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

نفس ماما

21 ماهگی عشق ماما

1392/7/1 7:27
نویسنده : مامانی
512 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل قشنگم ببخش که با تاخیر فراوان اومدم به وبلاگت سر بزنم اخه یه یک ماهی مهمون داشتم مامانبزرگت از شمال اومده بود و اصلا وقت نمیشد بیام گلم ٢١ ماهگیت هم به پایان رسید و وارد ٢٢ ماهگی شدی چیزی تا دوسالگیت نمونده وای خدای من خیلی زود گذشت  خیلی ....آرمانی راستی اینکه از شیر گرفتمت اما خیلی بداخلاق شدی همش گریه بی تابی موهاتو میکمدی مژه چشماتو میکندی سرتو میکوبیدی به زمین  یا دیوار من یک ماه دقیق ٣٠ روز بهت جی جی ندادم البته تو هم یه دوسه بار فقط اسمشو اوردی منم فکر نمیکردم این حالت عصبیت برا جی جی باشه تا اینکه یه شب خواب بودم بیدار شدم دیدم داری گریه میکنی خیلی گریه کردی میگفتی جی جی التماسم میکردی خوابوندمت به زور و زحمت منم خوابیدم یکبار بیدار شدم دیدم وای وای وای داری جی جی میخوری و از اون شب تا الان که یک ماه گذشته تو به جی جی برگشتی اما خیلی ااروم شدی تقریبا حرف گوش میدی خدارو شکر اما خدا مامانی رو ببخشه که به حرفه دکتره گوش دادم و دلتو خون کردم از شیر گرفتمت منو ببخش ودمم هم تو اون مدت که از شیر گرفتمت خیلی ادییت شدم حالا یکم از شیرین کاریات بگم که عسل شدی شیرین شیرین میخوام درسته قورتت بدم نفسم یه کارایی میکنی دل منو بابایی رو میبری مثلا تا ببینی تلوزیون یا هرجا ااهنگی باشه دستاتو تقریبا بالا میبری چشمات خمار میکنی سرتو تکون میدی شروع میکنی با خواننده ااواز خوندن من که فقط میخندمممم  ااهنگ شاد هم که بشنوی فقط میرقضی عاشق رقصی  ..غذذا که میخوری دستا میبری بالا میگ شکر خدا شکر ...دستت به همه کلید چراغا میرسه دیونم کردی از بسکه خاموش روشن میکنی ...تا موبایلم زنگ میخوره میدوی میاریش برام که جواب بدم ..مرتب میری درب یخچال باز میکنی میگی شیر دوغ ماست آب هرچی هوس کنی بلافاصله میری سراغغ یخچال وای بستنی که دیگه نگو برا بستنی هرکاری میکنی بهت میگم اگر بستنی میخوایی دست به ینه بشین میری رو مبل دست به سینه میشینی تا بستنی بیارم عاشق بستنی یخی هم هستی گلم  این روزا سوپ قلم که میپزم برات میخوری اما همش میگی بنج بنج یعنی برنج هم میخایی خیلی شکمویی نفسی من نوش جونت وقتی خوابت میاد میری روتخت من داد میزنی پت پت که بیام پتو بکشم روت و لالا کنی  ...مرتب قوری خونه مامان جون دستته رامیری میگی چایی  با اینکه اصلا بهت چایی نمیدم عاشق چایی ...پوشک  که برات میخریم میگیم اینا مال کیه بلند داد میزنی آمان آمان یعنی آرمان الهی من فدات بشم  خلاصه خیلی بامزه شدی روز به روز داری عسلتر هم میشی گلممممممممممممم

 

آرمان در حال خوردن بستنی عاشق بستنی یخی هستی

 

 

 

 

 

 

من هی میخوابونمت تو تخت خودت میام میبینمپاشدی اومدی رو تخت مامان خوابیدی

 

 

 

 

 

 

 

جدیدن هم موچین آینه پنبه بر میداری میری یه گوشه هی میخوایی ابروهاتو درست کنی  از دست تو

 

 

هی کلیپس تل گیر موهای من رو بر میدار ی میزاری رو موها خودت

هرچی تنت میکنم بعد یه نیم ساعت میبینم داری لباساتو در میاری

 

 

گلم داشتی کارتئن میدیدی دیدم خوابت برده الهی من فذات

اینم بقیه عکسات و شیطنتات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ندا
4 مهر 92 10:43
چه بلایی شدی عزیز دلم خدا حفظش کنه
خانمی
6 مهر 92 11:32
وااااااااای عزیزم....خاله قربونت بشه....خیلی ماه شدی
مامان سامیار
18 مهر 92 21:32
عزیزدلم پسرخوشگلم هزارماشالا چه شیرین شدی عزیزم بیشترکاراتم مثل سامیاره ایشالا همیشه سالم وسرحال باشی قشنگ خاله
سمیرا
29 مهر 92 0:00
سلام ماشاالله به پسر نازت برای خانه بازی پرسیده بودی دردونه کیانپارس فاز 3 خیابان 4 غربی ستارگان زیتون خ بندر کارگاه مادر و کودک هم خودم مربی هستم پیش دبستانی آران که قبلا موسسه خلاقیت و نبوغ کودک و نوجوان آدان بود داریم ثبت نام میکنیم به زودی تشکیل میشه خوشحال میشم ببینمتون
hodeys
20 آبان 92 23:10
واااااااااااااای عکسا خییییلی باحال بود میبینم که ..... چشام روشن خخخخ خدا حفظش کنه گل پسرت رو
منا مامان سودا
29 آبان 92 10:28
اي جانم چقدر دلم براي دامادم تنگ شده بود بزرگ شده حسابي بيمعرفت يه سر بزن كلوپ يا وبلاگمون اصلا ازت خبر ندارم هر وقت آن بودم پيام بده با هم بچتيم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس ماما می باشد