آرمان 20 ماهه
سلام قشنگ ماما ببخش خیلی دیر به وبلاگت سر میزنم آخه خیلی شیطون شدی نمیزاری که الانم ساعت ٦ صبحه دارم مینویسم گفتم تا لالا کردی بیام وبلاگتو یه سر بزنم قشنگ ماما پا تو ٢١ ماه گذاشتی برا خودت مردی شدی کوچولووی من از شیطنتات بگم که پدر این فریزر مارو در اوردی هی میری سراغغ فریزر بازش میکنی میگی بستنی من یه دونه بهت میدم اما تو که قانع نیستی همش جیغ داد فریاد لج بازی میکنی که بستنی بخوری اخه قند عسلم بیشتر از یه دونه برات ضرر داره اگر نمیدم و اشکای نازت زودی سرازیر میشن منو ببخش به خاطر سلامتیت نمیتونم بیشتر از یه دونه بهت بستنی بدمممم دیگه مامانی رو اذیتت نکن خیلی شیطنتت زیاد شده همراه با گریه های بددد وای وای مخصوصا شب موقع خواب دیگه ااشک منو در میاری نمیخوابی گریه میکنی فقط میگی کاکا یعنی کاکاوو قدت هزار ماشاله خیلی بلند شده دستت به کلید چراغا میرسه هی میری خاموش روشن میکنی همش میترسم میری سراغ برق ماشالله اصلا هم از من و بابات حساب نمیبری تا دعوات میکنیم انگار جک برات گفتیم کلی میخندی شیطون من بوسسس