اولین مسافرت آرمانی7/1/1391
گلم امسال عید هم مثل هر ساله من و بابایی میریم شمال خونه بابابزرگت (بابای بابایی) اما امسال فرق میکنه امسال پسر گل مامان هم به همراه مامان و بابایی میره مسافرت و اولین سفرت هست و من خیلی نگرانم آخه گیلان الان خیلی هوا سرده مامان بزرگت گفت تا میتونم لباس گرم بیارم برات خیلی هوا سرده و بارونی من و بابایی هر سال که میریم شمال همش در حال تفریح گردش کوهنوردی و ... هستیم اما امسال دیگه نمیشه رفت به خاطر وجود پسر گلم آخه میترسم گل مامانی خدای ناکرده سرما بخوره و مریض بشه پس بنابراین امسال رو بیخیال تفریح میشیم تا انشالله سال بعد بزرگتر شدی و میتونی راه بری کمتر اذیت میشی انشالله سفر خوش بگذره عسلمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم...
نویسنده :
مامانی
0:09
چکاب یک ماهگی عسل مامان 16/10/1390
گلم صبح اول وقت منو بابایی بردیمت خانه بهداشت برای چکاب ماهیانه خدارو شکر وزنت عالی بود قد و وزنت هم همینجور خیلی خوب بود انشالله روز به روز تپلیتر میشی عشقممممممممممممممممممممم منو بابایی خیلی دوست داریم همه زندگیم فدای تو گلممممممممم
نویسنده :
مامانی
0:08
رنگ جدید زندگی
سلام عشق من سلام نفس من سلام پسر عزیزم مامانی با اومدنت زندگی ما رو از این رو به اون رو کردی. در آغوش گرفتنت، دیدن چهره معصوم و قشنگت، لبخندهای کوچیکت، شیر خوردنت، نگاه معصومانه ات بوییدن و بوسیدنت همه و همه در کنار هم طعم شیرین مادر بودن رو به من نشون می ده. عزیز دلم عاشقتم. نمی تونم احساسم رو در کلمات بیان کنم. خیلی احساس خستگی می کنم هر چند کمک های بابا و مامان اگه نبود نمی دونم می تونستم از پس کارها بر بیام یا نه. آخ عزیز دلم اگه بدونی چقدر توی دلم آشوبه. اینکه بتونم مادر خوبی باشم و برات از هیچی کم نگذارم. گلم قشنگم احساسات ضد و نقیضم خودم رو هم کلافه م...
نویسنده :
مامانی
0:08
دوماهگی گل مامان
واکسن دوماهگی 16/11/1390
گلم میدونم خیلی خیلی اذیت میشی اما باید واکسنتو بزنیم برای سلامتیت واجبه عزیز مامان.صبح قبل از اینکه من و عزیز جون ببریمت خانه بهداشت دوبرابر وزنت بهت قطره استامینوفن دادم و یه نیم ساعت بعدش رفتیم خانه بهداشت اول رفتیم اتاق چکاب اونجا قد و وزنت رو گرفتن خدارو شکر همه چی خوب و عالی بود بعدش رفتیم اتاق واکسن من که تحمل نداشتم عزیز جون بیدارت کرد آخه خواب بودی بعدش آقاهه دوتا واکسن آماده مرد به عزیز گفت پاهاتو محکم بگیره منم از اتاق رفتم بیرون طاقت نداشتم صدای گریه عزیز دلم رو بشنوم یک دفعه صدای جیغ و داد و گریت بلند شد الهی که مامانت فدات بشه قلبم میخواست درجا بایسته خیلی گریه کردی عزیز تند و سریع گذاشتت تو قنداق فرنگی و اومد...
نویسنده :
مامانی
0:08