سومین سفر آرمانی و آغاز هشت ماهگی و زدن واکسن
گل مامانی هر چقدر بگم شیرین و شیطون شدی کم گفتم منم عاشق شیطنتت هستم روز دوشنبه ١٢ تیر ماه همراه باباجون و مامان جون و خاله هات حرکت کردیم به سمت قم که نیمه شعبان قم باشیم اول من نخواستم همراهشون برم ترسیدم اذییت بشی تو ماشین اما باباجون اصرار کرد که همراهشون برم ساعت ٩ شب حرکت کردیم باباجون گفت شب رو بریمم که هوا خنکه و توی مسیر اذیت نشی و خوب لالا کنی دوساعت اول بیدار بودی بازی میکردی شیطونی میکردی اما کم کم خوابت برد همش جلو بودی تو بغل مامان جون فقط یکی دوبار اومدی عقب شیر خوردی بازم رفتی جلو نشستی اخه دوست داری با کولر ماشین با دکمه های ضبط ماشین با فرمون ماشین بازی کنی تقریبا ٢ شب رسیدیم خرم آباد اونجا یه توقف داشتیم کمی استراحت کنیم بیدار شدی گرسنه بودی یکم گریه کردی اما شیرتو خوردی لباساتم عوض کردم یکی دوساعت بیدار بودی دوباره خسته شدی لالا کردی تا خود اراک خواب بودی اما دو سه ساعت مونده بود برسیم قم بیدار شدی خلاصه ساعت ٨ صبح رسیدیم قم و رفتیم خونه عمه ها خدارو شکر اصلا غریبی نکردی و توی بغل همه میرفتی شب اول با خودم بردمت بیرون که برات لباس بخرم اما خیلی گزیه کردی بیتابی میکردی مجبور شدیم برگردیم خونه البته هوا گرم بود فکر کنم کلافه شده بودی دیگه همش خونه نشستم بیرون نمیرفتم اخه اذیت میکردی چند بار به کل از اینکه رفتم سفر پشیمون شدم انقدر اذییت کردی که از رفتن به مشهد (شهریور ماه) منصرف شدم قم خیلی شلوغ بود به خاطر مسافرای زیادی که اومده بودن منم نتونستم با تو جایی برم نه حرم رفتم نه جمکرانموند به دلم اما خب چاره ایی نبود انشالله ساله دیگه که بزرگتر شدی میریم به همین خاطر نشد ازت عکس بگیرم اخه همش خونه بودم خلاصه چهار روزی اونجا بودیم در کل خوش گذشت روز جمعه به طرف اهواز برگشتیم دقیقا روز جمعه هم ٧ ماهگیت تموم شد و پا توی ٨ ماهگی گذاشتیمامان جون و آقا جون هم برات دوتا بلرسوت خوشگل خریدن دستشون درد نکنهخاله الی هم برات یه استخر بادی کوچولو خرید پر از توپش میکنیم میشینی بازی میکنی کیف میکنیشنبه صبح ساعت ٤ صبح رسیدیم اهواز خیلی خسته بودیم دو سه ساعتی خوابیدم وقتی بیدار شدم نتونستم ببرمت بهداشت خیلی خسته و خوابالود بودمو قرار شد ١٨ با مامان جونی ببریمت بهداشت صبح یکشنیه بردمت بهداشت و وزنت ٨٦٠٠ بود دور سر ٤٥ و قدت ٧٣ خدارو شکر همه چی خوب بودو واکسن هپاتیت که باید ٦ ماهگی میزدی ولی چونکه تموم کرده بودن موکول شد به ٧ ماهگیت واکسن رو که زدن به پات خیلی گریه کردی دلم کباب شد و خون اومد میخواستم رو سر خانمه داد بزنم الهی بمیرم برات گلماما خدارو شکر تب نکردی مرتی بهت استامینوفن دادم اما تا یک سالگیت راحت شدی گلم واکسن نداری