عشق من دوازده ماهگیت مبارک
یازده ماهگی هم تموم شد به سلامتی وارد دوازده ماهگی شدی گل من خدارو صدهزار مرتبه شکرمیکنم هر لحضه اش هزار مرتبه شکر می خواد بچه ام داره بزرگ می شه یه ماه دیگه تولدشه خدای من خیلی سخت ولی خیلی هم شیرین بود این یکسال از بهترین سالهای زندگی من بود و هست عزیزم
پسرم الان یازده ماه تمامه می تونه چهار دست و پا به سرعت جت بره کلمه مامان و خیلی واضح و کامل می گه گوشی رو بر می داره یا هر چی که دستش باشه می زاره بیخه گوشش انگاری داره تلفنی حرف میزنه وقتی دستشو می گیریم راحت راه می ره وقتی هم که نمی گیریم سه قدم راه می ره می افته عاشق ماشین بازیه یه دستش رو روی ماشین میزاره یه دستش هم کف زمین و بیب بیب میکنه و برا خودش میره جلو در کمد لباسشو می تونه باز کنه کشوهاشو باز و بسته می کنه ...عاشق لب تابه تا میبینه کسی داره با لب تاب کار میکنه به سرعت خودشو میرسونه به لب تاب و خراب کاریا شروع میشه
اتل متل بازی میکنی تا میگیم هاچین واچین تند تند پاهاتو جمع میکنی و میزنی رو پای من که منم پاهامو جمع کنم...یکمی خطری هم شدی این روزا خودت از روی مبل بالا میری و می ایستی رو مبل و کلید برق رو خاموش روشن میکنی و منم همش دنبالتم ...عاشق ماشین سواری هستی که بشینی بغل بابایی و فرمون ماشین رو بگیری یعنی هرکار خطرناکی که باشه تو عاشق همون کاری و همش به من استرس میدی.. کنترل لوستر رو بر میداری به طرف سقف میگیری خاموش روشن میکنی و کنترل تلوزیونم به طرف تلوزیون میگیری گلم کاملا میدونی کدوم کنترل برا لوستره و کدوم برا تلوزیون...هر چیز گرم و داغی که بخار داشته باشه مثل غذا إاب جوش و ...قشننگ سرتو میاری نزدیک فوتش میکنی میگی اوف اوف الهی دورت بگردم...خونه بابایی طبقه 5 هستن هروقت سوار آسانسور میشیم خودت کلید 5 روفشار میدی منم کلی ذوق میکنم مامانممم...برس که میبینی بر میداری به سرت میکشی یعنی داری موهاتو شونه میکنی ..عینک آفتابی منو از کیفم در میاری میایی میزاری رو صورتم عینک بابایی هم که خیلی گرون خریده بود شکوندی و الان نوبت به عینک من رسیده که نابودش کنی ...کفش که پات میکنم همش در تلاشی که کفش رو از پات در بیاری بیرون که با کالسکه میریم یک دفعه نگاه میکنم یه کفش پات نیست کلی باید برگردم ببینم کجا انداختی برا جوراب کلاه پیشبند هم همیمنطور خیلی بدت میاد نمیدونم چهکار کنم زمستون مشکل پیدا میکنم با این مسئله...خلاصه شیرین کاریات زیاده اما فعلا اینارو تو خاطر داشتم به وقتش بازم میام مینویسم...انشالله که 120 ساله بشی مامانی.