عشقم آرمان عشقم آرمان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

نفس ماما

سفرنامه شمال 2

1391/8/6 0:26
نویسنده : مامانی
448 بازدید
اشتراک گذاری

وای از دست آرمان گلی که خیلی اذیتم کردی توی سفر داخل خونه جیغ داد بیداد همش

میگی دد دد میخوایی بری بیرون تا میریم بیرون گریه میکنی میخایی برگردیم خونه بدجور

حالمو گرفتی مامانی یک هفته اول که همش خونه بودم به خاطر سرما خوردگیت چند روز

هم حسابی بارون بارید دیروز فقط برا اولین بار رفتیم خونه عمه گیتی عمه بابا مازیار نهار

اونجا بودیم ساکن آستانه اشرفیه هستن من آستانه رو خیلی دوست دارم نهار خوردیم

شوهر عمه گیتی برا نوه اش یه تاب خیلی باحال درست کرده تو هم که همش بی تابی

میکردی گریه میکردی برای یک ساعتی این تاب به داد من رسید و آرومت کرد یک ساعت

هم خوابیدی ساعت ٥ منو بابایی بردیمت بیرون که برات لباس بخرم اما خیلی گریه

کردی فقط تونستم برات یه کفش یخرم آخه این روزا پسر گلم راه میره الهی قربونت

برم کفشت رو خیلی دوست دارم به خاطر اینکه اولین کفشی هست که باهاش راه

رفتی خلاصه زودی برگشتیم خونه و با روروک سنتی که عمو کامیار برات ساخته

بازی کردی راه رفتی خسته که شدی لالا کردی به عمو کامیارت گفتم یه وسیله راه

رفتن بچه ها چوبی  دیدم تو اینترنت عکسشو نشون دادم زودی برات ساخت دست

عمو درد نکنه شب که از دانشگاه برگشت بدون اینکه استراحت کنه زحمت روروک

خوشگلت رو کشید حسابی سرت گرمه و باهاش راه میری اونم چه راه رفتنی

فردا برا خرید میخام برم لاهیجان امیدواررم که اذیتم نکنی و پسر خوبی باشی

فعلا چنتا از عکسای روروک خوشگلتو بزارم کلی فیلم ازت گرفتم خیلی قشنگ راه

میری با روروکت البته شنیدم که زمانهای قدیم بهش میگفتن ماشینک به هر حال

وسیله خیلی خوبیه زودی تونستی باهاش راه بری .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

فاطمه قنبری
6 آبان 91 8:21
ماشاالله خدا حفظش کنه
خاله ازی
6 آبان 91 13:43
من فدای وجودت بشم خوشمل خاله زندگی منیییییییییییی بوس از سر تا پات نفسم
خانمی
6 آبان 91 20:49
ماشالا هر دفه این پسرک رو میبینم چقدر بزرگ شده....دندوناشو نیگا خدایا.......چرا مامانتو اذیت کردی؟؟پسر خوبی باش باشه؟؟؟
خاله الهام
6 آبان 91 22:15
خاله فدای قدمات بشم دارم از دوریت دق میکنم زودتر بیا
الناز(مامان بنیا
8 آبان 91 14:55
ای جاننننننن
مامان سامیار
9 آبان 91 13:46
خداروشکرکه بهترشدی گل خاله قربون راه رفتنت عزیزم دست مامانی دردنکنه عکسای خوشگل میگیره ایشالا بهتون خوش بگذره بوس بوس
شهریار
10 آبان 91 21:19
غزال مامان آرتین
13 آبان 91 23:11
سلام احلام جووووووووووونم. دلم برات یک ذره شده! کجایی دختر! میبینم شمال بودی؟ خوش گذشت؟ البته مگه این فسقلی ها میذارن! قربون آرمان بشم چقدددددددر بزرگ شده فداش بشم! چیزی هم به تولد یک سالگیش نمونده ها! ببوس صورت ماهشو.
نیر
14 آبان 91 1:37
عزیزم چه بلا شدی ماشالله خیلیم ماهی همیشه به سفر
اوا مامان رهام
14 آبان 91 18:32
اخ سارینا چه قدر ارمان بزرگ شده این عمر ما هست که داره میره چه قدر دلم میخواد زملن به عقب برگرده چرا من اینقدر تو گذشته سیر میکنم؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس ماما می باشد