تولدت مبارک نفسم
آرمان گلم به دلیل اینکه تولدت توی ماه محرم هست نمیتونم ١٦ آذر برات جشن بگیرم قبلش هم که خواستم آبان ماه برات جشن بگیرم اما به خاطر اسباب کشی نتونستم انشالله بعد ماه محرم و صفر یعنی اواخر دی ماه جشن خوبی برات میگیرم انشالله پسر گلم فردا هم میخام ببرمت برا واکسن یکسالگیت انشالله که اذیت نشی عسل من
وقتی به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی با دست و پاهای کوچولو و پوست چروک خورده، کم کم بزرگ شدی، لبخند زدی، گردن گرفتی، با دستت اشیاء رو گرفتی، غلت زدی، مامان و بابا رو شناختی، اشیاء رو از یه دست به دست دیگه ات دادی، چهار دست و پا رفتی، نشستی، با کمک وسایل ایستادی، خوردی زمین، گریه کردی، خندیدی، ترسیدی، آب، بابا، مَمَمَ، آگا، به به، ماما گفتی، دس دسی کردی، بای بای کردن رو یاد گرفتی، باصدای بلند آواز می خونی الو الو کردی، دالی بازی و توپ بازی کردی،شیشه تو خودت دست گرفتی و کار مامان و راحت کردی، مریض شدی، تب کردی، دارو خوردی، واکسن زدی
در این یک سال با هر خنده ات خندیدم، با هر گریه ات غمگین شدم، با هر تب و مریضی ات استرس گرفتم و ناراحت شدم، با یاد گرفتن هر کار جدید به خود بالیدم، با هر بار وزن گرفتن و قد کشیدنت خوشحال شدم، با هر بار وزن کم کردن و بی اشتهاییت غصه خوردم، با هر بار با لذت غذا خوردنت لذت بردم، با هر شب نخوابیدنت نخوابیدم و
در این یک سال من سرشار از احساسات متناقض و مختلف بودم، در این یک سال من معنای متفاوتی از عشق را درک کردم، در این یک سال من مادر شدم
انشالله سالیان سال سالم و سلامت و تندرست باشی