عاشقتمممممم
بابا جون رفته بود دکتر برای دستش خیلی درد میکنه و یکمی دیر کرد و هنگامی که برگشت خونه دیدیم یه آقا ببر خوشگل برا آرمانی خریده که سوارش بشی و کیف کنیاما بیشتر از همه من کیف کردم
خیلی وقته خودم میخواستم بخرم برات اما وقت نمیکنم برم بیرون مخصوصا تو این هوای گرم ٥٨ درجه آدم کباب میشه
خیلی با آقا ببره ذوق کردی یکمی سواریت دادم بعدش همش میخوایی خودتو بندازی پایین این روزا یاد گرفتی
از مبل از تخت یا صندلی و هر چی که ارتفاع داشت باشه خودتو مندازی پایین و من محکم میگیرمت شیطون من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی