سفر مامانی به مشهد
سلام عشق من پسر نازم که برا خودش مردی شده آرمان جون ببخش خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم و خیلی هم مطلب برای نوشتن دارم فعلا امروز اولین روزیه وقت آزاد پیدا کردم سه چهار ماه بیشتره گیر درس خوندنم و بلاخره خدا قسمت کرد این امتحان رو توی شهر مشهد بتونم بدم باورم نمیشه که چطوری یکباره جور شد من و خاله یلدا بتونیم یه سفر مشهد بریم البته یه جریان ناراحت کننده پیش اومد اما همون جریان باعث شد که سفر مشهد برام مهیا بشه و خدارو هزاران هزاران مرتبه شاکرم ...توی این مشکلاتی که یکساو چندماهی میشه گرفتارم بارها شد دلم هوای امام رضا رو کرد که برم و کمی شاید آروم بگیرم که قسمت نمیشد اما این امتحان باعث شد برای اولین بار پابوس امام رضا برم ....
نویسنده :
مامانی
10:19
این روزها...
ایـن روزا مـیـگـذره بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش.. مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش... شـبـاشـم مـیـگـذره... بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش...بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش... یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد... یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش اب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا کـسـی صـداشـو نـشـنـوه... یـه روز خـوشـحـالـشـون کـردیـم... یـه روز نـاراحـتـمـون کـردن.... یـه روز حـسـرت داشـتـیـم یـه روز ارزو بـه دلـمـون گـذاشـتـن..... مـیـدونـم مـثـه مـنـم یـه شـبـایـی داشـتـیـد کـه از دسـه هیچ کسی کـاری بـر نـمـیـومـد...شـبـایـی کـه بـغـضـتـون از اسـمـونـم مـیـزد بـالــا...گـذشـ...
نویسنده :
مامانی
1:27
عکسهای زلزله مامانی
خب گلم اینم عکسای چهارشنبه سوری و بعدش که مریض شدی گلم چقدر بی حال و کسل بود الان خدارو شکر عشق من حالش خوبه آرمانی خیلی شیطون و خرابکار شدی الان چنتا از خرابکاریاتو مینویسم تا بزرگ شدی بخونی و ببینی چقدر مامانی رو اذیت کردی اول اینکه چند شب پیش نصف شب از خواب بیدار شدی رفتی سراغ تنگ ماهی بیچاره بدبخت شربت آلبالو رو از یخچال در اوردی ریختی رو ماهی و یه قاشق اوردی ماهی و اب و شربتو بهم زدی خدارو شکر ماهیه زنده موند این از اولی دومیش اینکه رفتی سراغ آجیلها جاشو پیدا کردی و همشو ریختی کف پذیرایی یه صحنه ای که هم منو عصبانی کرد...
نویسنده :
مامانی
20:42
بدون عنوان
پسرگلم یک ساعت بیشتره میخوام آخرین پست رو بزارم اما نی نی وبلاگ امشب حسابی اذیتتت کردهشما الان خوابیدی و من دوست داشتم آخرین پست و آخرین عکسهای 93 رو بزارم البته پسر گلم الان خوابیده مریض احواله از چهارشنبه تا امروز حالت خوب نبوده سه بار دکتر بردمت آزمایش کامل ازت گرفتن و تبت پایین اومده اما خیلی سرفه میکنی همش گریه میکنی میخوایی فقط بغلم باشی انشالله زودی خوب بشی چهرشنبه صبح یکم کسل و بی حال بودی و غذا نخوردی اما شبش دیدی دوستات همه تو پارکینگ دارن آتیش بازی میکنن منم یه نیم ساعتی بردمت فشفشه بازی کردی بیشتر شبیه جشن تولد بود تا چهارشنبه سوری ههههه اما دوست داشتی بهت خوش گذشت ولی آخر شب باز تب کردی عصرش دکتر رف...
نویسنده :
مامانی
0:03
عکسهای نفس مامانی
درد دل مامانی با ارمان گلی
سلام عشق ماما سلام نفس مامانی الهی هرچه دردو بلا داری بخوره تو سر اونی که زندگی منو تو و باباتو متلاشی کرد یه خانواده رو نابود کرد انشالله اگر داره مطالبمو میخونه از عذاب وجدان بمیره که اه نفرینم دنبالشه تا قیامت ...خدا از حقش میگذره اما از حق بنده اش نمیگذره امروز پنجشنبه 21 اسفندماهه ضبح زود لباساتو تنت کردم و دادمت دست بابابزرگ که ببرتت کلانتری پیش پدرت تحویلت بده الهی به حق این ایام فاطمیه خدا داغ به دل اون کسی که مسبب این بلاها شد بزاره پنجشنبه ها اذیت میشی اول صبح همش گریه میکنی نمیخام برم اخه بدخواب میشی اما فرداش که جمعه بر میگردی همش سراغ اتاقت و اسباب بازی هاتو میگیری و میگی ببرم خانه کودک دیگه بز...
نویسنده :
مامانی
12:23
عکسهای گل پسر من البته غکسهای سفر به اصفهانو بعدا میزارم
سلام به گل پسر مامان تا خوابیدی جنگی اومدم عکسهاتو بزارم وقتی بیداری ک نمیشه اینم عکس دینای من زندگی الهی من فداش بشممممممممم دختر دایی احسان ...
نویسنده :
مامانی
12:08
بدون عنوان
ارمان گلم ببخش که خیلی وقته عکسهای قشنگت رو نگذاشتم و از شیرین کاریات ننوشتم خدا شاهده مشکلاتم خیلی زیاده اما از این به بعد سعی میکنم بتنونم جبران کنم گل من ...
نویسنده :
مامانی
12:10