عشقم آرمان عشقم آرمان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

نفس ماما

دلتنگی مامان

1394/8/5 11:54
نویسنده : مامانی
732 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق من تنها مرد زندگی من آرمان گلم الان که دارم برات مینویسم پیشم نیستی یعنی نمیدونم کجایی  پنجشنبه صبح تحویل پدرت دادیم و جمعه عصر قرار بود تورو بیاره و تحویل من بده که تا الان 5 روز میگذره خبری ازش نیست خدا از پدرت نگذره به حق امام حسین به حق دل خونین زینب خدا از پدرت نگذره روز ظهر عاشورا با نماز عاشورای امام حسین خدارو قسم دادم که پدرت جزای این کارشو ببینه که بی خبر تورو میبره و دل من و خون میکنه... آره مامان من سپردمش ب خدا نوبت پدرت میرسه ک خدا و نتیجه اینکاراشو  بده ..هرشب دارم از درد کشیدن دندونت فیلم میگیرم که بزرگ شدی نشونت بدم و بهت بکم اره اینم از پدرت که من میخام دندوناتو درمان کنم و اجازه بیهوشی نمیده پدرت.. البته من دادگاه شکایت کردم و قیم نامه تورو قاضی به من داد فقط مونده کتبی به اون پدرت ابلاغ کنن که  کلیه مسولیت تو  تحت حضانت من میشه ...امیدوارم به رحمت خدا ...عزیز دلم  من صبر میکنم و بازم صبر...

خدا شاهده به این ماه قسم اگه میومد میگفت میخاد ببر تورو مرخصی .. اما قاضی موافقت نمیکنه میرفتم اجازه میدادم جلوی قاضی که پدرش میتونه ببرتش... من نمیخوام تو محروم باشی از پدر یا مادر ... مثل بقیه بچه ها حقته از وجود دوتاشون لذت ببری اما پدر تو خیلی داره ب من ظلم میکنه  فک میکنه با مخفی کردن تو و بی خبر بردنت و بدون اجازه من میتونه کاری بکنه... البته کاری که نکرد هیچ.. یک پرونده بزرگ و قطور تو دادسرای انقلاب برا خودش درست کرد با این کارش ...

خستم ...خیلی خسته فکرم خیلی مشغوله نمیشه خودم رو ب رگ بی خیالی بزنم من یک مادرم ...نمیشه رو بعضی مسایل چشم پوشی کرد

خدایا کمک کن من پناهی جز تو ندارم ...تو آگاه تر از خودم به آن هستی ...

یه بغض سنگین دارم  احساس خفگی میکنم  انگار از تمام دردهایی که تا به الان داشتم عمیق تره ....خواب بر چشمانم حرام شده و اشک مهمان آن...

ایکاش بودی آرمان من ....ایکاش در کنارم بودی ...دلم برای تک تک شیطنت هات تنگ شده  عزیز دلم

برای غر زدنات دلتنگم ...برای اون صورت قشنگت برای شیرین زبونیات دلتنگم ...

هیچ وقت این دوری ها  برایم عادی نمیشه ...هیچ وقت نمیتونم با نبودنت کنار بیام ....

خدایا درد دوری این مادر دلتنگ رو درمان کن ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

(hamid(sogand
5 آبان 94 13:36
سلام آبجی گلم ایشالا هر چه زودتر مشکلتون حل بشه و شما با آرمان جان در کنار هم زندگی خوبی و آرامی را تجربه کنید...الهی آمین خوشحال میشه به ماهم سر بزنید روز خوبی برایتان ارزومندم موفق باشید
اوا
26 آبان 94 15:53
احلام عزیزم چی میکشیی ارمان رو اورد پیشت اون شوهر .... چی بگم اخه اشکام بند نمیاد امیدوارم هر چی خیره همون بشه
bahar
26 آبان 94 19:25
ایشالا زودتر پسر کوچولوی نازتون میاد و دوباره دلتون شاد میشه زودی
خاله مژگان
3 دی 94 0:53
فقط میتنم بگم خدا صبرت بده مادر
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس ماما می باشد